زندگی و روانشناسی

مثبت باندیشید وشاداب باشید

خانه خدا کجاس.....

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۱۹ ب.ظ


مرد میانسالی در محله ی ما زندگی میکند که من از بچگی اورا میشناسم

آدم تو دار و خنده روییست...

همیشه صورتش سه تیغ و پیراهن شاد میپوشد...

او حتی محرم هم پیرهن سفید میپوشه...

من هرگز اونو توی هیأت و مسجد و امامزاده ها ندیدم..

به قول بابام اصلا شاید کافر باشه...

ولی هیچوقت کسی ازش بدی ندیده سرش تو کار خودشه...




زنش هم تقریبا حجاب آنچنانی نداره خیلی عادی میپوشه...

همیشه دوست داشتم بدونم که چرا اهل مسجد و هیأت نیست...

تا اینکه یه روز دل و به دریا زدم و توی یه مسیر که با هم بودیم ازش پرسیدم آقا رضا دوست داری یه سفر بری خونه ی خدا...

با خنده گفت تو چی، دوست داری؟

گفتم آره چرا که نه؟

بابام هم همیشه حسرت حج رفتن و کربلا رو داره..

گفت انشالا نصیبش میشه...



 


گفتم جوابمو ندادی دوست داری بری؟

گفت من خونه ی خدا زیاد رفتم ...

اصلا هم حسرتش رو ندارم..گ

چشام داشت از کاسه در میومد پرسیدم شوخی میکنی؟

گفت شوخی چرا؟

گفتم آخه ندیدم کسی تو محل بگه شما حج رفته باشید ...

گفت شما پرسیدید خونه ی خدا ،منم گفتم آره زیاد رفتم ،اگه بخوای تو رو هم میبرم...

خندم گرفت گفتم چطور..

گفت کاری نداره فردا صبح آماده باش ببرمت خونه ی خدا..اونجا خیلیا هستن خدا هم منتظره دیدنمونه...

شب تا صبح خوابم نبرد، همش فکر میکردم چه فکرایی تو سرشه...


صبح که شد رفتم در خونشون و صداش زدم و اونم با صورت تراشیده و پیرهن شاد و موهای براق  اومد بیرون و با ماشینش رفتیم...

وسط راه پرسیدم میخای ببریم امامزاده درسته؟

گفت به زودی میبینی...


با هزاران سوال بی جواب توی سرم سکوت کردم تا اینکه رسیدیم به آسایشگاه بچه های بی سر پرست...


 


داشتم شاخ در میاوردم فقط نگاه میکردم..

همینکه رفتیم داخل بچه ها دویدند بغل آقا رضا و اونو عمو صدا میزدن آقا رضا هم از وسایلی که تو مسیر خریده بود بهشون میداد وصدای خنده ی بچه ها بلند شد...

آقا رضا برگشت طرف من و گفت اینم خونه ی خدا ،دیدی که چقدر خونش نزدیکه...ادامه داد:


خدا توی آسایشگاه معلولان ذهنی...

توی بیمارستانهای کودکان ...

توی آسایشگاه سالمندان ...

توی مراکز نگهداری کودکان بی سرپرست ... توی مراکز درمانی بیماریهای خاص ...

و حتی حتی جاییه که ما به کودکان خیابانی گل و کتاب و آبمیوه میدیم

ووو.....همیشه چشم به راهه...

چرا میزان اعتقادات مردم را از ظاهر تشخیص میدهید؟

چرا همش فکر میکنید خدا توی امامزاده ها و مساجده...


بهشت من زمانیست که خنده ی از ته دل این انسانها را میبینم..

خانه های خدا خیلی نزدیکتره از اونی که شما تصور می کنین..


😜

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۳/۰۹
محمد اردونی

نظرات  (۱)

سلام

همان خدا حدود و مرزهایی برای زندگی مشخص کرده.
و همان خدا به خانه اش گفته «بیتی» و حج را بر گروه مستطیع از مسلمانان واجب کرده.

عمل نکردن به اوامر خدا پشت کردن است به خدا

همان خدایی که امر به انفاق و کمک به یتیم و مسکین و اسیر کرده است به حج و نماز و روزه هم امر کرده است و کعبه را خانه خاص و مسجد را خانه عام خود قرار داده.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی